جان فشانی کردن، جان دادن، مردن، جان افشاندن جان دادن، جان خود را در راه کسی فدا کردن، فداکاری کردن برای کسی، برای مثال گر نسیم سحر از زلف تو بویی آرد / جان فشانیم به سوغات نسیم تو نه سیم (سعدی۲ - ۵۱۹)
جان فشانی کردن، جان دادن، مردن، جان افشاندن جان دادن، جان خود را در راه کسی فدا کردن، فداکاری کردن برای کسی، برای مِثال گر نسیم سحر از زلف تو بویی آرد / جان فشانیم به سوغات نسیم تو نه سیم (سعدی۲ - ۵۱۹)
ذلیل کردن. خوار و حقیر کردن. (ناظم الاطباء). - بخاک راه نشاندن، خوار و پست کردن: مرا و سرو چمن را بخاک راه نشاند زمانه تا قصب زرکش قبای تو بست. حافظ. - بخاک و خون نشاندن، زخم زدن و به خاک افکندن دشمن را چندانکه خونش بخاک بریزد و او در آن خاک بنشیند یا بغلطد. -
ذلیل کردن. خوار و حقیر کردن. (ناظم الاطباء). - بخاک راه نشاندن، خوار و پست کردن: مرا و سرو چمن را بخاک راه نشاند زمانه تا قصب زرکش قبای تو بست. حافظ. - بخاک و خون نشاندن، زخم زدن و به خاک افکندن دشمن را چندانکه خونش بخاک بریزد و او در آن خاک بنشیند یا بغلطد. -